ایران پس از جنگ، خشن‌تر و مجبورتر،

ایران پس از جنگ، خشن‌تر و مجبورتر، نویسنده: محقق سیدصبور مهدی 24 جون 2025 دهلی - هندوستان جنگ اخیر با اسرائیل، نقطه عطفی بی‌بازگشت در تاریخ جمهوری اسلامی ایران است. تحلیل‌ها نشان می‌دهد که ایران پس از این درگیری، دیگر آن "ایران قبل از جنگ" نیست؛ صلابت منطقه‌ای خود را از دست داده و اکنون در بزنگاهی استراتژیک برای بقا، خشن‌تر و مجبورتر از همیشه، به دنبال تعریف مسیر آینده خود است. فقدان توانایی‌های پیشین، مهار شدن نیروهای نیابتی و تنگناهای اقتصادی، ایران را در وضعیتی قرار داده که برای حفظ موجودیت خود، گزینه‌های دشواری پیش رو دارد. پیش از جنگ، ایران با تکیه بر "محور مقاومت" و شبکه‌ای از گروه‌های نیابتی، ادعای نفوذ گسترده‌ای در منطقه داشت. حزب‌الله در لبنان، حوثی‌ها در یمن و گروه‌های شبه‌نظامی در عراق و سوریه، بازوهای اجرایی سیاست خارجی و استراتژی منطقه‌ای ایران محسوب می‌شدند. اما تحولات اخیر، این تصویر را به شدت خدشه‌دار کرده است: جنگ اخیر و عدم حمایت قاطع و مستقیم از سوی ایران (و قدرت‌های بزرگ حامی آن) در اوج درگیری، این پیام را به حزب‌الله و سایر گروه‌های نیابتی ارسال کرد که حمایت در لحظات بحرانی، مطلق نیست. حزب‌الله، که زمانی یک نیروی تهاجمی بی‌باک تلقی می‌شد، اکنون با احتیاط بیشتری عمل می‌کند و از درگیری تمام‌عیار با اسرائیل اجتناب می‌ورزد. این نشانه‌ای از "مهار شدن" آن است؛ نه به معنای نابودی، بلکه به معنای محدود شدن گزینه‌های عملیاتی و کاهش ریسک‌پذیری. حوثی‌ها در یمن، که با حملات خود به کشتیرانی در دریای سرخ و راکت پرانی به سمت اسرائیل، قدرت منطقه‌ای ایران را به رخ می‌کشیدند، اکنون تحت فشار شدید حملات ائتلاف غربی قرار گرفته‌اند. آن‌ها نیز به جای عملیات تهاجمی گسترده، بیشتر در وضعیت دفاعی و "نفس کشیدن" برای حفظ بقا هستند، که این نیز نشانه‌ای از کاهش توان و دامنه عمل گروه‌های نیابتی است، این گروه دیگر توان عملیاتی بلند در دریا ندارد و افراد این گروه بیشتر از پیش گرسنه و فقیرشده اند. تحلیل‌ها نشان می‌دهد که عدم حمایت قاطع قدرت‌های بزرگ همچو چین و روسیه از ایران و نیز واکنش نسبتاً محدود ایران در برابر حملات کوبنده اسرائیل، به "اعتماد کاذب" این گروه‌ها لطمه جدی وارد کرده است. این بی‌اعتمادی می‌تواند به کاهش همبستگی و کارآیی "محور مقاومت" منجر شود و نفوذ ایران را در نقاط حساس منطقه تضعیف کند. بزرگترین ضربه استراتژیک به ایران، آسیب‌های وارده به برنامه هسته‌ای آن است. با وجود تکذیب‌های رسمی، شواهد و اظهارات طرف مقابل (آمریکا و اسرائیل) حاکی از آن است که تأسیسات هسته‌ای ایران متحمل خسارات قابل توجهی شده‌اند و این برنامه تا سال‌ها به عقب افتاده است. از دست دادن تأسیسات هسته‌ای و عقب افتادن این برنامه، ابزار چانه‌زنی و بازدارندگی مهمی را از ایران سلب کرده است. در کنار این، تحریم‌های فلج‌کننده و هزینه‌های بازسازی زیرساخت‌های آسیب‌دیده، توان اقتصادی ایران را به شدت کاهش داده است. این وضعیت، توانایی ایران برای سرمایه‌گذاری در برنامه‌های نظامی بلندمدت یا حتی حمایت مالی کامل از گروه‌های نیابتی را به چالش می‌کشد. ایران دیگر نه قدرت هسته‌ای پیشین را در دسترس دارد و نه بنیه اقتصادی لازم برای جبران آن را. اکنون، ایران در مسیر اتخاذ یک تصمیم استراتژیک حیاتی برای بقا قرار گرفته است. پس از آتش‌بس اخیر، که احتمالاً پایدار نخواهد بود زیرا نتیجه توافقی موقت میان قدرت‌های بزرگ است، ایران تنها دو مسیر پیش رو دارد و فرصت برای تصمیم‌گیری نیز بسیار محدود است: 1 - ایران می‌تواند مسیر هسته‌ای‌شدن را در پیش گیرد و خود را برای سناریوهای پیچیده‌تر و خطرناک‌تر آماده کند. این راه، ایران را وادار می‌کند تا با خشونت و جسارت بیشتری، برای دستیابی به سلاح هسته‌ای تلاش کند. این راه، پرخطر، زمان‌بر و پرهزینه است و مستلزم پذیرش رویارویی‌های آینده با دشمنان قدرتمندتر از لحاظ اقتصادی و نظامی خواهد بود. "خشن‌تر شدن" در این مسیر، به معنای عدم پذیرش محدودیت‌ها و افزایش ریسک‌پذیری در پیگیری این هدف خواهد بود. 2 - این گزینه، ایران را "مجبورتر" می‌کند تا اورانیوم غنی‌شده خود را واگذار کرده و به یک توافق هسته‌ای تحت چتر امنیتی قدرت‌های شرقی (مانند روسیه یا چین) بپیوندد. در این صورت، تضمین بقای نظام جمهوری اسلامی، به عنوان مؤلفه‌ای برای ثبات ژئوپلیتیکی در منطقه، از سوی این قدرت‌ها حفظ خواهد شد. این اجبار به تسلیم، به معنای از دست دادن استقلال استراتژیک و بازی در زمین دیگران است. در نتیجه ایران در بازی بزرگ شرق و غرب، نه یک متحد استراتژیک، بلکه صرفاً یک "ابزار بازدارنده موقت" است. تجربه سقوط رهبرانی چون صدام حسین و معمر قذافی نشان داده که در پس پرده، تفاهماتی میان قدرت‌های بزرگ برای ایجاد نقاط تنش کنترل‌شده و بهره‌برداری از آن‌ها وجود دارد. این واقعیت، ایران را مجبور می‌کند که برای بقا، راهی برای تأمین امنیت خود بیابد. یک ایران هسته‌ای، نه تنها تهدیدی برای "صلح آمریکایی" است، بلکه می‌تواند مانعی برای نظم آینده‌ی شرق‌محور نیز تلقی شود. قدرت‌های شرقی در حال ترسیم نظمی دو قطبی میان خود و غرب هستند، نه نظمی چندقطبی با بازیگران اتمی جدید و غیرقابل‌کنترل. در نهایت، ایران اکنون در یک دو راهی تاریخی قرار دارد. با صلابت منطقه‌ای از دست رفته، فقدان ابزارهای هسته‌ای مؤثر و تنگناهای اقتصادی، تهران مجبور است تصمیمی بنیادین بگیرد. این تصمیم نه تنها سرنوشت ایران، بلکه دینامیک‌های منطقه‌ای و حتی جهانی را تحت تأثیر قرار خواهد داد. آینده نشان خواهد داد که ایران "خشن‌تر" به سمت هسته‌ای شدن خواهد رفت، یا "مجبورتر" به نظم جدید قدرت‌های بزرگ تن خواهد داد. آنچه مسلم است، ایران پس از این جنگ، دیگر هرگز مانند گذشته نخواهد بود.

ایران پس از جنگ، خشن‌تر و مجبورتر،