.خوشبینی اپوزیسیون جمهوری اسلامی از حمله اسرائیل به ایران

حملات مرگبار اسرائیل و مواضع ملل مستعمره و دردمند حملات گسترده اسرائیل به زیرساخت‌های نظامی و هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران، نقطه عطفی در تضعیف اقتدار ساختار امنیتی ـ نظامی رژیم ایجاد کرده است. این حملات که منجر به حذف برخی از فرماندهان کلیدی و آسیب به مراکز راهبردی شده، ناکارآمدی رژیم را در حفاظت از مرزهای امنیتی خویش آشکار ساخته است. آنچه از دل این رویدادها بیرون می‌تراود، نه‌تنها ناتوانی نظام در واکنش متقابل، بلکه شکاف عمیق میان نهادهای امنیتی، سپاه، بیت رهبری و ارتش است؛ شکافی که دیگر نمی‌توان آن را با تبلیغات رسمی پوشاند. در این شرایط، ملت‌های غیر فارس و مستعمرہ تھران که سال‌ها تحت سلطه ایدئولوژی مرکزگرای شیعه‌محور و فارس‌محور زیسته‌اند، این بحران درونی رژیم را به‌مثابه فرصتی تاریخی برای بازسازی جایگاه سیاسی و سرزمینی خویش تلقی می‌کنند. ملت‌هایی نظیر بلوچ‌ها، کردها، عرب‌ها، ترک‌ها، ترکمن‌ها، گیلک‌ها و قشقایی‌ها، که در ساختار قدرت جمهوری اسلامی همواره نادیده گرفته شده‌اند، اکنون امکان همگرایی استراتژیک برای گسست از مرکز و دست‌یابی به خودمختاری یا استقلال را پیش روی خود می‌بینند. ایده «ملت‌های بی‌دولت» (stateless nations) مفهومی است که از دل تجربه تاریخی سرکوب و طرد بیرون آمده و مصداق بارز آن را می‌توان در وضعیت فعلی این ملت ھا دید. همان‌گونه که نظریه‌پردازانی چون بندیکت اندرسن «ملت» را برساخته‌ای سیاسی و فرهنگی می‌دانند که از طریق حافظه تاریخی، زبان و ستم مشترک تعریف می‌شود در این‌جا نیز ملت‌های غیرفارس در ایران، با بهره‌گیری از حافظه مقاومت، زبان مادری، و تجربه زیسته تبعیض، در حال بازتعریف نقش خویش‌اند. فروپاشی اقتدار مرکزی، از منظر سیاسی، زمانی تهدید محسوب می‌شود که خلأ قدرت به‌وجود آید؛ اما در جغرافیای چندملیتی ایران، چنین فروپاشی‌ای می‌تواند به فرصتی برای تحقق حق تعیین سرنوشت بدل گردد. بر اساس میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی، ملل حق دارند آزادانه وضعیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود را تعیین کنند۰ لذا آنچه امروز در بلوچستان، کردستان، عربستان (احواز)، آذربایجان جنوبی و دیگر مناطق حاشیه‌ای رخ می‌دهد، تلاشی است برای بازپس‌گیری این حق بنیادین. باید توجه داشت که سیاست‌های فارس‌محور در دوره پهلوی و پس از آن جمهوری اسلامی، همواره با سرکوب زبان مادری، ممنوعیت آموزش بومی، نظامی‌سازی مناطق غیر فارس و توزیع نابرابر منابع همراه بوده است۰ چنین سیاست‌هایی زمینه تاریخی قیام‌های متناوب و شکل‌گیری جنبش‌های مقاومت را فراهم کرده که اکنون می‌توانند در شرایط بحرانی کنونی، به یک جنبش سراسری هم‌زمان بدل شوند. هم‌زمانی قیام‌ها، از نظر راهبردی، می‌تواند سپاه و نهادهای سرکوبگر رژیم را با بحران چندجبهه‌ای مواجه سازد؛ به‌ویژه اگر این حرکت‌ها با اشغال مراکز نظامی محلی، خلع سلاح نیروهای سرکوبگر، و ایجاد نهادهای محلی خودمدیریت همراه باشند. تجربه اقلیم کردستان عراق و مبارزات مسلحانه در چچن، کوزوو، و تیمور شرقی نشان می‌دهد که مقاومت منطقه‌ای در برابر دولت‌های مرکزگرا، اگر هماهنگ، دارای پشتوانه مردمی و در چارچوب حقوق بین‌الملل باشد، می‌تواند به نتایج پایداری منتهی شود۰ نتیجه آنکه، وضعیت بحرانی کنونی جمهوری اسلامی، فرصتی منحصر به‌فرد برای بازسازی نظم سیاسی بر پایه عدالت ملی، فدرالیسم یا حق تعیین سرنوشت واقعی است. اگر ملت‌های مستعمره‌شده، اکنون به همبستگی سیاسی و عملی دست یابند، این لحظه تاریخی می‌تواند به پایان سلطه مرکزگرایی و آغاز مرحله‌ای نوین از مناسبات عادلانه در فلات ایران منجر شود. مھیم بلوچ (سرخوش) ۱۴ ژوئن ۲۰۲۵

.خوشبینی اپوزیسیون جمهوری اسلامی  از حمله اسرائیل به ایران